روزهای بی رحم تو

می دونم خسته ای از تکرار حرفهای همیشه از اینکه  تو حرفی رو بزنی و او سرش میان ابر ها باشه می دونم خسته ای از فشاری که به ته سیگارت می یاری موقع خاموش کردن معلومه . می دونم دلتنگی برای خونه می دونی چند سال شده برای بوی خواهر برای دستپخت مادر؟ برای یک دل سیر گریه سر خاک پدر ؟ برای او را بدون شنیدن صدای غیر دیدن برای دستت را گرفتن و توی خیابانها با هم پرسه زدن برای یک سینمای سیر رفتن برای دیدن همه آنچه که او این سالها دیده بود و تو ندیده ای . می دونم خسته ای برای یک جای امن که بغلش کنی که مو هاشو بدون واسطه بو کنی نفساشو بشمری برای یک اتاق خالی با دیوارای سفید که روزنامه پهن کنین و فقط حرف بزنین از کوچه هایی که اون رفته و تو نرفتی از چیزهایی که اون دیده و تو ندیدی وای بغلش کن سرشو بگیری تو سینه ات از ابرا بیآریش پایین ! شماره همیشه رو بگیری بدون ترس اون بگه الو تو بگی عاشقتم رفیق! خسته ای از باری که رو دوشات بود آوردیش پایین حنجره اش باز شد راز های مگو فاش شد سرشو محکم بغل کن نذار تنها بمونه از تنهایی خیلی میترسه لبتو بذار کنار گوشش حرفهای عاشقانه بزن می دونم خسته ای ولی بزن ! دلشو نشکن صدای قلبشو گوش کن صدای قلب کفتر چاهی میده ! میاد با خودش فیلم میاره از همه جا از همه کس اگه هم نیومد می دونی که حرفش حرفه یه جوری با یه مسافر به دستت می رسونه فیلمی که بوی روسری مادر داشته باشه بوی خوش خواهر و صدای اذون و یه لشکر بچه هایی که تو نمی شناسیشون  ولی اونا خیلی خوب تو رو می شناسن . روزهای بی رحمو مثل ته سیگار له کن عاشق باش بدون واسطه دیگه همه دردها تموم شده.سرش رو سینته.