آخرین دانه های اسپند

 

آخرین دانه های اسپند را هم در آخرین روزهای اسفند دود می کنم تا چشمان حسودان عینی و غیبی کور شود

از اینکه به زودی  پاهایمان را بدون ترس میان شنهای داغ یک ساحل فرو می کنیم و دستهایمان را تا خود صبح محکم در هم گره می کنیم٬ توی پوست تنم نمی گنجم و هر لحظه ممکن است پوست تنم مثل پوست درختان در بهار از هم باز شود و از میانش گل بیرون بریزد

گل سرخ٬ گل یاس٬ گل اقاقیا٬ گل بنفشه٬ نه همه اش گل همیشه بهار

آخرین دانه های اسپند را هم دود می کنم تا دیگر نه من از او دور شوم و نه او از من

مثل گل و برگ٬ مثل گل و خاک٬ مثل گل و آبو مثل شن و ساحل

 

در ادامه آخر عاقبت بخیر بشی

ای خدا٬ حتما تو خوب میدونی که من چی میگم!

۱- وقتی میخواهی ببریم٬ (همونطور که تو نوشته قبلی ام گفتم) یک وقتی ببر که عاقبت بخیر باشم

۲- یک نفره که تو این دنیا خیلی دوسش دارم٬ کمکم کن که اونو به آرزوهاش برسونم و بعدا منو ببر

۳- همونی که خیلی دوسش دارم اگر از دستم دلخوری و ناراحتی داره کمکش کن که منو ببخشه و اگر نمیتونه منو ببخشه٬ بگذار تقاص و انتقامش رو ازمن بگیره و بعداز اینکه دلش خالی شد و راحت و سبک شد منو ببر

خیلی فرصتهای خوبی داشتیم که میتونستی منو ببری! اصلا نمی فهمم که چرا تا حالا نبردیم و اینجا نگه ام داشتی! کاش یه جوری بهم میگفتی و می فهموندی که چرا

خدایا ناشکری نمیکنم ولی آخه ...!

آخر عاقبت بخیر بشی

وقتیکه بچه بودم تو مسجد دنبال آبدارچی یا اونیکه چایی میداد میرفتم و به مردم قند میدادم. بعضیها بهم میگفتند خدا پیرت کنه یا اینکه میگفتند پیر شی. اخمامو تو هم میکردم و تو دلم میگفتم خدا خودتو پیر کنه و خودت پیر بشی

این عقده و ترس از پیر شدن تو دلم مونده بود تا وقتیکه بزرگتر شدم و از یکی پرسیدم که یعنی چی پیر بشی؟ و اون بهم گفت که یعنی پیر بشی و بعدش بمیری٬ یعنی جوون نمیری!

بعدش که بازهم بزرگتر شدم٬ یخورده دیگه فکر کردم دیدم آخر عاقبت بخیر شدن خیلی بهتر از پیر شدن هست

تا حالا چندبار آخر عاقبت بخیر بودم اما نمردم! ولی انگار داره دعای اون مسجدیها اجابت میشه و هی پیر میشم

میشه یه خواهشی ازت بکنم خدا؟

همه اون دعاهای پیر بشی رو به آخر عاقبت بخیر بشی تبدیل کن

 

آمین