در ادامه آخر عاقبت بخیر بشی

ای خدا٬ حتما تو خوب میدونی که من چی میگم!

۱- وقتی میخواهی ببریم٬ (همونطور که تو نوشته قبلی ام گفتم) یک وقتی ببر که عاقبت بخیر باشم

۲- یک نفره که تو این دنیا خیلی دوسش دارم٬ کمکم کن که اونو به آرزوهاش برسونم و بعدا منو ببر

۳- همونی که خیلی دوسش دارم اگر از دستم دلخوری و ناراحتی داره کمکش کن که منو ببخشه و اگر نمیتونه منو ببخشه٬ بگذار تقاص و انتقامش رو ازمن بگیره و بعداز اینکه دلش خالی شد و راحت و سبک شد منو ببر

خیلی فرصتهای خوبی داشتیم که میتونستی منو ببری! اصلا نمی فهمم که چرا تا حالا نبردیم و اینجا نگه ام داشتی! کاش یه جوری بهم میگفتی و می فهموندی که چرا

خدایا ناشکری نمیکنم ولی آخه ...!

آخر عاقبت بخیر بشی

وقتیکه بچه بودم تو مسجد دنبال آبدارچی یا اونیکه چایی میداد میرفتم و به مردم قند میدادم. بعضیها بهم میگفتند خدا پیرت کنه یا اینکه میگفتند پیر شی. اخمامو تو هم میکردم و تو دلم میگفتم خدا خودتو پیر کنه و خودت پیر بشی

این عقده و ترس از پیر شدن تو دلم مونده بود تا وقتیکه بزرگتر شدم و از یکی پرسیدم که یعنی چی پیر بشی؟ و اون بهم گفت که یعنی پیر بشی و بعدش بمیری٬ یعنی جوون نمیری!

بعدش که بازهم بزرگتر شدم٬ یخورده دیگه فکر کردم دیدم آخر عاقبت بخیر شدن خیلی بهتر از پیر شدن هست

تا حالا چندبار آخر عاقبت بخیر بودم اما نمردم! ولی انگار داره دعای اون مسجدیها اجابت میشه و هی پیر میشم

میشه یه خواهشی ازت بکنم خدا؟

همه اون دعاهای پیر بشی رو به آخر عاقبت بخیر بشی تبدیل کن

 

آمین

 

 

محکمتر کردن گره دوست داشتن من و تو

 

انتظار بیجای مرا تو ببخش که از دختر شیطان و جوانی که در دیار غربت با انبوه مشکلات و مسائلی که داشت٬ انتظار "تولدت مبارک" را داشتم! با وجود اینکه تو در قزاق چند روز جلوتر تولدم را تبریک گفته بودی. این انتظار از بهانه گیری و گیر دادن خودبخودی و ناآگاهانه من ناشی می شد که رنگ و جلای غرور و خودخواهی به خود گرفته است و آنچنان مظلوم نمایانه مطرح شده است که خصوصیات پشت پرده آنرا میپوشاند و البته که همه اینها ناآگاهانه بوده است و امروز بعداز هفته ها و ماهها٬ عمق آنرا از برکت و در پرتو عشق تو می توانم ببینم.